• بسم رب اهرا •
در شبهای سرد بی هدفی
در زمهریر تباهی
تنها تو پناهی
در کوچه های نم گرفته باران
در میان عطرِ ترِ کاهگل های کوچه باغهای همسایه
وقتی نسیم ترنم یاس و محمدی و شب بو را می آمیزد
تو در کنار منی
تنها ترین آشنا یا رباه
• میمبنشین •
وارد خانه مامانجون شده ام
صبح است ساعت 9
تلویزیرن برنامه کودک نشان میدهد
شبکه قرآن با آن مجری های مهربانش
مامانجون پاهایش هنوز خوب است! هنوز کمردرد نگرفته
دارد در آشپزخانه لوبیا پلو میپزد.
بوی آش شیر و لوبیا پلو در هم امیخته است.
یک کاسه شیر برنج و کمی شکر روی آن را جلویم میگذارد
و من با محبت میگویم دستت درد نکنه مامانجون ، من خیلی غذا های شما رو دوست دارم!
(منظورم این است که خیلی دوستت دارم)
من امام رضا را دوست دارم
خاله زعفران هایی که مرا یاد امام رضا می اندازد را از مزرعه شان چیده
و گذاشته آن گوشه تا عصر با کمک مامان و دایی ها پاکشان کنند.
خاله با مهربانی می آید و با هم نقاشی میکشیم و کتاب میخوانیم.
هر موقع زعفران پاک میکنند من سرگیجه میگیرم
میلاد امام حسن است!
من هنوز به سن روزه گرفتن نرسیده ام
مامانجون برای من غذا میپزد
سیر ترشی را من معمولا با دمپخت میخوردم و ترشی پیاز را با لوبیا پلو!
گاهی هم ترشی فلفل جای هر دو را پر میکند!
بغد از ظهر باید بروم مدرسه
زنگ اول قرآن
زنگ دوم ریاضی
زنگ سوم هنر
زنگ چهارم هدیه های آسمانی
زنگ پنجم ورزش
همه شان را به جز مورد دومی دوست دارم
.
بلد نیستم نظریات فلسفی و جامعه شناسانه را به هم ببافم ، درباره مبانی جوامع قلم بزنم و تایید کنم و رد.
اصلا این دنیا را با هر چه در آن است چشم می پوشم
بگذار مردم دنیا دیوانه خطابم کنند
من میگویم مبنای حکومت عشق است
و عشق است که ایمان می آورد
همین عشق است که محکم میکند اراده را، دربرابر هر تعب و سرزنشی.
بگذار دیوانه خطابم کنند.
دنیای من به وسعت عشق است
و عشق به وسعت کربلا.
که (( " کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران حسین(ع) راهی به سوی حقیقت نیست | آسدمرتضی " ))
و چطور میتوان اهل حقیقت شد جز با تطهیر ارواحمان . که هر چه ضربه خورده ایم از ناحقان بوده است.
قال : #میم_بن_شین
الان که دارم این مطلب را مینویسم در هفته ای قرار دارم که ترم یک را گذرانده ام و دارم وارد ترم بعد میشوم.
برای منی که تنها جامعه ای که در آن مشارکت کرده بودم
مدرسه بود یا با اندکی چشم پوشی مسجد ،
ورود به جامعه چیز هیجان انگیزی بود.
وبرای من جامعه مساوی شد با جامعه ؛
جامعه به معنای دانشگاه را می گویم.
#جامعة الامام الصادق را می گویم.
کاملا یکهویی شد
که من
که خودم را برای معلم شدن آماده کرده بودم
در رشته الهیات دانشگاه قبول شدم
از آن روز بگذریم که آمده بودم دانشگاه امام صادق تنها یک مصاحبه بدهم و بروم
،حال که آمدم دانشگاه و شدم یک دانشجوی الهیات
و آرام آرام اردوی آشنایی با دانشگاه را گذراندم
و یواش یواش در همان اتاقی ساکن شدم که
دو تا از همکلاسی های دبیرستانم را داشت و یک اصفهانی و یک دزفولی
خودم را برای دوری آماده کرده بودم
اما نه به این زودی و نه به این یکدفعه ای بودن
قرار است خاطراتی را بنویسم اینجا پس
.
ادامه را بگذاریم برای بعد
ادامه مطلبلَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛
إنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یهْدِیهُ.
فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ
فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیةِ،
وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ یفْهِمْکَ!
امام صادق - حدیث عنوان بصری
میم بن شین
یادداشتی کوچک از یک موذن جامعه: من در جایگاهی نیستم که قضاوت کنم ، اما معتقدم معلمین نتوانسته اند جایگاه اجتماعی خود را پیدا کنند ، نه در بین دانش آموزانشان ، نه در بین نزدیکانشان ، نمیدانم شاید یک حس خود تحقیری باشد ، یا اینکه میخواهند هویت خود را در آن چیزی که هستند نشان ندهند وقتی انسان دائما در حال فرار از خود باشد ، نه میتواند روی افرادی که باید رویشان موثر باشد متمرکز شود ، نه میتواند خود را مدیریت کند ، خودتان را صرفا یک حقوق بگیر فرض میکنید که به اجبار تاریخ یا حتی به علاقه تدریجا کمرنگ آمده یا اینکه یک شخص موثر که بخاطر تاثیر گذاری تان ارزشمندید در حالیکه ارزشتا از جانب دیگران نادیده گرفته شده یا خودتان نادیده گرفته شده فرض کرده اید؟ . با کمال احترام به قشر دبیران اما باید بپذیرند که نخبه اند و باید نخبه گون رفتار کنند نه اینکه خود را شخصی بی سواد ، شکست خورده ، بی بهره از فرهنگ و با ادبیاتی غیر فصیح و غیر بلیغ جلوه دهند ، نه باید کاری کنند که قضاوت دیگران را در موارد یادشده برانگیزند نه اینکه سوء ظن درباره قضاوت مردم پیدا کنند ، در همین مجازی ای را میبینم که رفته روانشناسی خوانده و ییشتر از اینکه یک شیعه باشد ، یک روانشناس غربی است . و این چقدر قبیح است که ادبیاتت ادبیات یک سکولار باشد نه آن کسی که هدفش تربیت است و برای این هدف مقدس از هر وسیله ای ولواینکه باعث محبوبیتی پوشالی شود استفاده نمیکند . معلمی را دیدم که با یک کامنت بی مورد ، با استفاده نابجا از کلمات شان خود را زیر سوال میبرد. مشکل ما این است که تربیت کنندگانمان پذیرفته اند که به حاشیه ربته اند . در حالیکه اگر هم از جامعه رانده شده باشند برای آن تدبیری ناندیشیده اند.
و این چه قصه تلخی است که مربیان هنوز نتوانسته اند خود را تربیت کنند یا شاید سازمان ها افرادی که خود را تربیت کرده اند را لایق تربیت کردن نمیدانند.
وقت آن است که فرمان را دستتان بگیرید نه کاسه چه کنم یا زانوی غم را به بغل ، هویتتان را از دست داده اید یا عشقتان را؟ یا خلاقیتتان در تربیت را؟ وظیفه پرورشتان را چون برایش حقوق نمیگیرید رها کرده اید یا چون از پرورش خسته شده اید؟ ، نگاه به روش هایتان کرده اید ؟ نگاه به روش هایشان کرده اید ، این دوئل تربیت غربی و اسلامی را میگویم .
چرا از یاد گرفتن خسته شده اید ، مگر این نیست که خود شما هم به یادگرفتن محتاجید ، باید با یادگرفتن نفس کشید ، با یاد گرفتن زنده ماند. اوج خلاقیتتان را در درست کردن یک پاور پوینت کج و کوله جدا از هنر و سلیقه خلاصه کرده اید ؟ چرا سعی کردید از هنر دور بمانید ؟ تا نتوانید بهتر پیامتان را برسانید؟ باز خدا بیامرزد آن معلمینی که روش تدریس خود را ، روش ارتباط گیری خود را ، فن بیان خود را به روز میکنند ، یاد میگیرند و آنگاه یاد می دهند . فصیح و بلیغ رفتار میکنند . سلوکشان هنرمندانه است.
برای تربیت لازم است که با متربی همزبان شوید نه همفکر ، این شمایید که موثرید و فکر ساز ، انسانی که از اسفل خود متاثر شود نه به کمال راهی دارد نه به کمال راه خواهد برد .
اینکه شخصی تصمیم گرفته تاثیر گذار باشد دیگر مال خودش نیست که هر رفتارش صرفا برای خودش سود یا ضرری ایجاد کند . جمله امام را درباره ت یادآوری کنید و مقایسه خطرش را نسبت به خطر دشمنان.
از احقر : میم بن شین (و فرزند یک معلم دلسوز)
خطاب به:
معلمان بزرگوار سراسر کشور
ون محترم جامعه
والدین عزیز
و هر کس که تربیت برایش چیز مهمی است!
ادامه مطلبرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم :
القَلبُ ثَلاثَهُ أنواعٍ: قَلبٌ مَشغولٌ بِالدُّنیا، و قَلبٌ مَشغولٌ بِالعُقبی، و قَلبٌ مَشغولٌ بِالمَولی. أمّا القَلبُ المَشغولُ بِالدُّنیا فَلَهُ الشِّدَّهُ و البَلاءُ، و أمّا القَلبُ المَشغولُ بِالعُقبی فلَهُ الدَّرَجاتُ العُلی، و أمّا القَلبُ المَشغولُ بِالمَولی فلَهُ الدُّنیا و العُقبی و المَولی
فاء فیـض و قاف قرب و هاء هـو
این عکسم را خیلی دوست دارم ، مال روز های اول دانشگاه است ، روز پاییزی در حال تدریس در رشته فقه ، بعد ها که به تصویر نگاه کردم دیدم چقدر این شعر بهاش می آید ، حوض، هاء هو میشود و سنگچینی کنارش قاف قرب است و کف آجری خیس زمین هم فاء فیض ، و من دقیقا روی آجر ها قرار دارم و خیلی کار دارد تا برسم به انتهایش ، به کمال ، به هو
درباره این سایت